loading...
سرگرمی
سمیه بازدید : 88 پنجشنبه 13 تیر 1392 نظرات (0)

 

من از کلاس اول تا پنجم ابتدایی عینکی بودم,همون اول بابام برام عینک گرفت که هرکدوم از شیشه هاش مستقل یه تلویزیون 42 اینچ بود ,بعد اونوخت تمام رسالت من تو این پنج سال ازبین بردن این عینکه بود لامصب معلوم نبود جنسش از چی بود که هرکاریش میکردی هیچیش نمیشد ,یه دفعه رفت زیر کون دوستم,یه دفعه معلم با دفتر دیکته کوبید تو صورتم عینک سوت شد ته کلاس ,یه دفعه افتاد تو تو سوراخ توالت, یه خطم حداقل روش نیافتاد دلمون خوش باشه ,دیگه سال اخر عزم جزم کردم که بالاخره سربه نیسش کنم,یه روز از راه مدرسه که میومدم خونه ,انداختمش تو جوب اب واومدم به ننه بابام با کولی بازی گفتم گم کردم ,حالا بماند که چقدر فش خوردم, بالاخره قرارشد بابام یکی دیگه اون مدلی که خودم دوست دارم بخره ,فردا صبش زنگ خونمون زدن,داداشم رفت دم در وقتی برگشت عینک صاب مرده باش بود وگفت بیا عینکتو ازتو جوب پیدا کردن تا دیدن شناختنش اوردنش درخونه:|
یعنی هنوز که هنوز دنبال اون کسی هستم که عینک رو پیدا کرده بود وبا احساساتم بازی کرد :( حالا هنوزم عینک رو دارم قرار به موزه ملی اهداش کنم :)))))))


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 65
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 24
  • بازدید سال : 86
  • بازدید کلی : 5,484